loading...
divaneshgh
divaneshgh بازدید : 47 شنبه 26 آذر 1390 نظرات (0)

پیش از آنكه واپسین نفس را برآرم، پیش ازآنكه پرده فرو افتد، پیش از پژمردن آخرین گل،

برآنم كه زندگی كنم، برآنم كه عشق بورزم، برآنم كه باشم،

در این جهان ظلمانی، در این روزگار سرشار از فجایع، در این دنیای پر از كینه،

نزد كسانی كه نیازمند منند، كسانی كه نیازمند ایشانم، كسانی كه ستایش انگیزند،

تا دریابم، شگفتی كنم، بازشناسم: كه‌ام، كه می‌توانم باشم، كه می‌خواهم باشم،

تا روزها بی‌ثمر نماند، ساعت‌ها جان یابد، لحظه‌ها گرانبار شود، هنگامی كه می‌خندم،

هنگامی كه می‌گریم، هنگامی كه لب فرو می‌بندم.

در سفرم به سوی تو، به سوی خود، به سوی خدا، كه راهی است ناشناخته، پرخار، ناهموار،

راهی كه باری در آن گام می‌گذارم، كه قدم نهاده‌ام و سر بازگشت ندارم

بی‌آنكه دیده باشم شكوفایی گلها را، بی‌آنكه شنیده باشم خروش رودها را، بی‌آنكه به شگفت درآیم از زیبایی حیات.

اكنون مرگ می‌تواند فراز آید، اكنون می‌توانم به راه افتم، اكنون می‌توانم بگویم كه زندگی كرده‌ام.

چیدن سپیده دم، مارکوت بیگل، احمد شاملو

پانوشت: توصیه می‌کنم که این شعر را با صدای زنده‌یاد شاملو بشنوید.

گزیده
:
ندارد.

EXbloglor.comEX<-m->http://somamos.blogfa.com/post-483.aspx<-mm->چیدن سپیده دم<-mmm->
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 63
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 2,136
  • باردید دیروز : 27
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 2,254
  • بازدید ماه : 2,858
  • بازدید سال : 6,742
  • بازدید کلی : 106,956