محکم نبود که بتواند وزن هر یازده نفر را تحمل کند. کمک خلبان با بلندگوی دستی از آن ها خواست که
یک نفرشان داوطلب شود و طناب را رها کند ؛ البته داوطلب شدن همانا و سقوط به ته دره همان، به
ظاهر کسی حاضر نبود داوطلب شود.
در این هنگام ، مدیر گفت حاضر است طناب را رها کند ولی دلش می خواهد برای آخرین بار برای
کارکنانش سخرانی کند. او گفت: چون کارکنان حاضرند برای سازمان دست به هر کاری بزنند و چون
کارکنان خانواده خود را دوست دارند و در مورد هزینه های افراد خانواده هیچ گله و شکایتی ندارند و بدون
هیچ گونه چشمداشتی پس از خاتمه ساعت کار در اداره می مانند ، من برای نجات جان آنان طناب را
رها خواهم کرد!
به محض تمام شدن سخنان تحسین برانگیز مدیر، کارکنان که به وجد آمده بودند شروع به دست زدن و
ابراز سپاسگذاری از مدیر کردند!
EXbloglor.comEX<-m->http://sma-2010.blogfa.com/post-68.aspx<-mm->راهکاری برای نجات از سقوط بالگرد<-mmm->