loading...
divaneshgh
divaneshgh بازدید : 17 شنبه 26 آذر 1390 نظرات (0)
سلام

قبل از نوشتن بگم توی ادامه مطلب تمرین جلسه ی سوم را گذشتم که جریان رمزدار کردنش را توی پست قبل نوشتم.خانم اشکستانی روی ادامه مطلب کلیک کنید و بعد اون رمزی که بهتون دادم را وارد کنید و درنهایت روی دیافت تمرین جلسه ی سوم کلیک کنید.

واما توی این پست میخوام چند تا از خاطرات دانشگاهم را بنویسم

۱- دو سه ترم پیش توی کلاس نشسته بودیم وسط کلاس یک مگس هی دور خودش حول یک دایره  به قطر نیم متر میچرخید.من هم دو سه شب قبلش راز بقا از تی وی دیده بودم.توی راز بقا یک پرنده را نشون میداد که بالش را باز میکرد و میچرخید و گوینده راز بقا گفت این حرکت این پرنده برای جفت یابی هست و جلب توجه پرنده ماده.من هم به سمیه گفتم مگسه را ببین.جالب اینجا بود که بعد از حدوده ده دقیقه دیدیم هنوز اون مگس داره دور خودش میچرخه.من هم یاد اون راز بقا افتادم و به سمیه گفتم :سمیه حتما این حرکتش برای جفت یابی هست.هر دومون خندیدیم یک دفعه دیدم یک مگس دیگه از توی پنجره یک راست رفت پیش اون یکی مگس و بعدش.....

 

۲- یک روز سمیه کفش پشت بازش را باز کرده بود و کفشش از اون مدلها بود که بدون جوراب قشنگه و با جوراب خیلی بهم نمیاد.سمیه وقتی داشتیم میرفتیم توی دانشگاه گفت من جوراب پام نکردم نکنه بهم گیر بدن؟ بهش گفتم بگو جوراب پامه چیزی که هست حروم زاده ها نمیبینن( حکایت پادشاهه و لباسش را که همه میدونید؟)

۳-یک روز میخواستم از طبقه بالا برم پایین پیش اموزش.اون روز هوا سرد بود و برف اومده بود و من هم برف رفته بود بین فضاهای خالی کفشم و ته کفشم لیز شده بود.داشتم از پله ها میومدم پایین که یک دفعه سه تا پله را یکی کردم و لیز خوردم.گفتم بخشکی شانس.یک دفعه سرمو بالا کردم دیدم رئیس دانشگاه بالاسرمه.

۴-چند روز پیش رفتم ماژیک بگیرم و همونجور که میدونید ماژیک ها توی اون یکی ساختمانه.اون ساختمونه هم که اگه رفته باشید درش اتوماتیکه و خودش باز میشه.من رفتم و رسیدم به در هر چی وایستادم دیدم دره باز نمیشه.حالا اگه قبلش از دور دانشجوها رو ندیده بودم که داشتن رفت و آمد میکردن میگفتم حتما خرابه یا بسته هست ولی مطمئن بودم دره باید باز بشه ولی از شانس من در باز نمیشد.منو میگید از خجالت مونده بودم چیکار کنم.که یک دفعه دیدم آقای بهشتی فر داره از دور میاد من هم رفتم یک گوشه وایستادم تا آقای بهشتی فر رفت نزدیک دره هم باز شدمنو میگید اینجوریمن هم فوری پشتش رفتم تو.حالا شما بگید دره چش بود؟

۵-جمعه ای کلاس داشتیم و من شامی برده بودم دانشگاه.با زهره رفتیم توی نمازخونه و مشغول خوردن ناهار شدیم.نمیدونم زهره چی میخورد ولی انگار ساندویج بود(زهره چی میخوردی؟تعارف کردی من دیگه نگاه نکردم متخلفاتش چیه!!)خلاصه هردومون با نون ناهارمون را خوردیم.زهره گفت دلم چایی میخواد.گفتم دست رودلم نگذار که من هم همین طور.حالا خداییش من اهل چایی نیستم ولی اون موقع نونه عجیب توی گلوم گیر کرده بود.رفتیم پیش آقای ستایش گفتم آقای ستایش ببخشید ما ناهارمون را با نون خوردیم حالا نونه تو گلومون گیر کرده.اجازه هست چایی برداریم؟(به قول زهره عجیب چاییه چسبید.جاتون خالی)

۶-یکی از اساتیدم سر کلاس ایمیلشونو دادن توی ایمیلشون عدد ۳۱۷  بود.من گفتم استاد ببخشید فلسفه ی ۳۱۷ چیه؟چرا عدد ۳۱۷؟استادمون خندید و گفت تاریخ تولدمه!!! من هم گفتم إ استاد پس شما جوون تر از ما هستید!!!!!!!!!!!

۷-زمستون بود و بوفه دانشگاه هنوز کنار دره ورودی دانشگاه بود.من و سمیه واکرم و پریسا وطاهره رفته بودیم توی بوفه تا فتوی نمونه سوال بگیریم.هوا خیلی سرد بود و داشتیم یخ میزدیم.قرار شد زنگ بزنیم به آژانس که بریم خونه هامون.من که گوشیم همراهم نبود بقیه هم گفتن گوشی هاشون شارژ نداره خلاصه قرعه به اسم من دراومد تا برم از کیوسک های دانشگاه زنگ بزنم آژانس.من هم بدجور زورم میومد که برم توی اون سرما هر کسی میبود گرمای بوفه را ول نمیکرد ولی من از خودگذشتگی کردم و قبول کردمبچه ها گفتن کیفت را بده به ما برات نگه داریم تو برو زنگ بزن.من هم کیفم را دادم دست بچه ها و رفتم پیش کیوسک ها.بدجور باد میومد رسیدم کنار کیوسک ها بعد گفتم خدایا حالا کارت تلفن کو؟  دیدم بعله همین جوری بدون کارت اومدم یک ساعت دوباره دست از پا دراز تر برگشتم توی بوفه و کارتم را از توی کیفم برداشتم و برگشتم(حالا بماند که از خنده نمیتونستم حرف بزنم).خداییش بود که هوا سرد بود و من هم زورم میومد که حالا دیگه دوبار دوبار باید میرفتم و میومدم.زنگ زدم و رفتم پیش بچه ها و گفتم زنگ زدم الان میاد که یک دفعه دیدم پریسا و طاهره گوشی را درآوردن که زنگ بزنن به خانواده ی محترم واعلام وصول کنن که تا دقایق دیگه میرن خونه(مشابه همون فرستادن ackتوی انتقال بسته ها توی کتاب شبکه و مهندسی اینترنت!!!!!!!!!) گفتم خداییش بود که شارژ نداشتید

 

فعلا همین ها رو یادم میاد.باز یادم اومد مینویسم

منیره جون و خانم اشکستانی که نحوه ی درست کردن وبلاگ را خواسته بودید بخدا الان داره چشمام از خواب پاره میشه در اولین فرصت میام مینویسم براتون.

فعلا بای

*********************************

عید قربان همه جز بعبعی ها مبارک

عید قربان

***************************************

و اماااااااااااااااااااااااااااااااااا یک تست هوش.

باید پس از خواندن سوال در عرض فقط ۵ ثانیه به آن جواب درست را بدهید در پایان تعداد پاسخهای درست شما ضرب در ۱۰ میشود و میزان آی کیو شما را نشان میدهد (آسانی سوالات شما را گول نزند !!!).

شروع تست ها


۱- بعضی از ماهها ۳۰ روز دارند بعضی ۳۱ روز چند ماه ۲۹ روز دارد؟

۲- اگر دکتر به شما ۳ قرص بدهد و بگوید هر نیم ساعت ۱ قرص بخور چقدر طول میکشد تا تمام قرصها خورده شود؟

۳- من ساعت ۸ شب به رختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که ۹ صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم چند ساعت خوابیده بودم؟

۴- عدد ۳۰ را به نیم تقسیم کنید وعدد ۱۰ را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟

۵- مزرعه داری ۱۷ گوسفند زنده داشت تمام گوسفند هایش به جز ۹ تا مردند چند گوسفند زنده برایش باقی مانده است؟

۶- اگر تنها یک کبریت داشته باشید و وارد یک اتاق سرد و تاریک شوید که در آن یک بخاری نفتی یک چراغ نفتی و یک شمع باشد اول کدامیک را روشن میکنید؟

۷- فردی خانه ای ساخته که هر چهار دیوار آن به سمت جنوب پنجره دارد خرسی بزرگ به این خانه نزدیک میشود این خرس چه رنگی است؟

۸- اگر ۲ سیب از ۳ سیب بردارین چند سیب دارید؟

۹- حضرت سلیمان از هر حیوان چند تا با خود به کشتی برد؟

۱۰- اگر اتوبوسی را با ۴۳ مسافر از مشهد به سمت تهران برانید و در نیشابور ۵ مسافر را پیاده کنید و ۷ مسافر جدید را سوار کنید و در دامغان ۸ مسافر پیاده و ۴ نفر را سوار کنید و سرانجام بعد از ۱۴ ساعت به تهران برسید حالا نام راننده اتوبوس چیست؟



 

ارزیابی تست براساس تعداد جواب های نادرست


7 غلط و بیشتر : دانش آموز دبستان

6 غلط : دانش آموز دبیرستان

5 غلط : دانشجو

2 الی 3 غلط : استاد دانشگاه

1 غلط : مدیران ارشد

بدون غلط : امكان ندارد!



پاسخ تست ها


۱- تمام ماهها حداقل ۲۹ روز را دارند.

۲- یک ساعت (شما یک قرص را در ساعت ۱ و دیگری را درساعت ۱/۵ و بعدی را در ساعت ۲ می خورید).

۳- ساعت کوکی نمیتواند شب و روز را تشخیص دهد پس به اولین ساعت ۹ که برسد زنگ میزند که ساعت ۹ شب است.

۴- حاصل ۷۰ است ( تقسیم بر نیم معادل ضرب در ۲ است).

۵- او ۹ گوسفند خواهد داشت.

۶- کبریت.

۷- سفید چون خانه ای که هر چهار دیوارش رو به سمت جنوب پنجره داشته باشد باید در نوک قطب جنوب باشد.

۸- همان ۲ سیب.

۹- هیچ (حضرت نوح بود نه حضرت سلیمان).



۱۰- خوب خودتونید دیگه (نام خودتان).

 

EXbloglor.comEX<-m->http://pari1390.blogfa.com/post-14.aspx<-mm->پست 12.خاطرات دانشگاهم و تست هوش<-mmm->
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 63
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 1,752
  • باردید دیروز : 27
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,870
  • بازدید ماه : 2,474
  • بازدید سال : 6,358
  • بازدید کلی : 106,572