مرا ببوس
س: نام و مشخصات خود را بنویسید؟
ج: مصطفی…، بیکار، چریک.
س: طریق آشنایی خود را با مرضیه شرح دهید؟
ج: با دوستم حسن برای پخش اعلامیه سر کوچه فشاری قرار روزانه داشتیم. شیوه قرار طوری بود که مثل جوان های دخترباز لباس می پوشیدیم و سر کوچه می نشستیم. روز دومی که سر کوچه فشاری نشسته بودیم، صحبت از آن بود که اعلامیه ها در یک مسافرخانه با پلی کپی دستی چاپ شود ؛ که یک ماشین شخصی به ما شک کرد. دوستم حسن احتمال داد گشت ساواک باشد. برای رد گم کردن به دسته دخترهایی که از دبیرستان بر می گشتند نگاه کرد و به من گفت " مصطفی نگاه کن تا وضعیت عادی شود.و...(داستان خيلي قشنگيه اون رو توادامه مطلب بخونيد)"
EXbloglor.comEX<-m->http://yasamin20.blogfa.com/post-24.aspx<-mm->مراببوس.عاشقانه ترين داستان قبل ازانقلاب<-mmm->