همراه با صبحونه خوردن من، "نیما کرمی" مجری برنامه ی "صبحی دیگر" داشت به یه خانومی که اس ام اس داده بوده و از بی میلیش به زندگی به خاطر برخورد خونواده ی شوهرش میگفته ،نگاه زیبا به زندگی رو یاد میداد... من هم که...
زدم شبکه ۳ ببینم مجری اون در چه احوالاتیه که دیدم "به"؛
والیباله...
ست دوم بازیه ایران - لهستان بود و ۲۰ -۱۹ به نفع لهستان.فهمیدم ست اول رو ایران باخته.ساعت نزدیک ۱۰ بود و با خودم گفتم :"حالا که وقت دارم.کو تا ۱۱؟ یه خورده بازی رو ببینم."
راستشو بخوایید هیچ وقت استعداد والیبال رو نداشتم.اما همیشه از دیدنش لذت می برم.ست دوم خیلی باحال بود.ایران ۲۶-۲۴ برد و این قدر هیجان داشت که نگو...خوشحال و امیدوار نشستم ست سوم رو دیدم.
ایران گند زد: ۲۵ -۸ وستط ست سوم دیدم بچه ها همش میخندن.گفتم اینا رو با...
ما داره قلبمون تالاپ تالاپ میزنه.اون وقت اونا...
ولی ست چهارم قشنگ شروع شد.راستی تا الان ساعت ۱۱ شده...ایران ۴ تا عقب بود .۱۶-۱۲ و من هم پوست کلفت که دانشگاه نمیرفتم به امید برد ایران...
انصافآ عجب قد و قواره ای داشتن این لهستانیا.مخصوصآ وقتی ۳ نفری دفاع رو تور میرفتن،انگاری دیوار چین جلوی آدم...
انصافآ بچه ها سنگ تموم گذاشتن.این قدر ست ۴ رو قشنگ بازی کردن که واقعآ لذت بردم.۱ امتیاز که ایران میگرفت جیغ و داد من بود که آسمون رو بر میداشت .خلاصه ست ۴ رو ایران برد و من به امید اینکه تو راه ماشین رادیویی چیزی داشته باشه ، جنگی لباس پوشیدم و به سمت "یونی" عازم شدم.جلو دانشگاه دیدم "حراستیه" به بچه ها میگه که ایران بازی رو برد و کلی شادمون کرد... که البته ساعت هم ۱۲:۱۵ بود و نیم ساعت تا پایان کلاس.یه چرخی تو دانشکده زدم و بعد با بهزاد برگشتم خونه...
با خودم میگم:"خنده ی بچه ها وسط ست ۳ واسه این بوده که داشتن به لهستان آوانس میدادن"..
EXbloglor.comEX<-m->http://kucheye-rendan.blogfa.com/post-89.aspx<-mm->وقتی من کلاس رو می پیچونم...<-mmm->