loading...
divaneshgh
divaneshgh بازدید : 77 شنبه 26 آذر 1390 نظرات (0)
داشتم تقویم روز رو نگاه میکردم تا شاید بهونه ای برای پست مطلب پیدا کنم که به یه تیتر عجیب برخوردم:

امروز سالگرد تصویب قانون "ممنوعيت‌ کتک‌ زدن‌ دانش‌ آموزان‌ " است.این قانون در سال ۱۳۵۴ تصویب شده.و البته این که این موضوع همیشه از دغدغه های من بوده سعی کردم تا جایی که امکان داره مطالب درخوری رو براتون آماده کنم.

                                   

 

نمونه هایی از تنیه کودکان در مدارس
*سال ۸۶ حادثه ای در پایتخت رخ داد که شبیه شیوه های قرون وسطایی معلمان برای تنبیه دانش آموزان بود.
معلم دانش آموز پسر کلاس دوم راهنمایی را پای تخته می‌آورد و در مقابل چشمان تمامی دانش آموزان همکلاس وی اقدام به برهنه کردن او می‌کند و با پرت کردن دانش آموز به زمین موجب آسیب فیزیکی به وی می شود.
*در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۷ در اهواز معلمی دانش‌آموز خود را به‌دلیل دیر آمدن بر سر کلاس درس با سیم کابل برق تنبیه کرد، این معلم عزیز بی توجه به تبعات کار خود تنبیه را به حدی با خشونت اعمال کرد که «نخاع» این دانش‌آموز دچار آسیب جدی شد و این دانش‌آموز اهوازی در حالت اغما قرار گرفت و بعد از چندی نیز فلج شد.
این معلم به مراجع قضایی معرفی شد تا حکم قطعی برای این عمل ناشایستش صادر شود،بعدها نیز عنوان شد که این معلم به دلیل فشارهای زندگی دچار عصبانیت شده و خشم خود را بر سر دانش‌آموز خالی کرده است. 
آزار و تنبیه دانش آموزان به اینجا ختم نمی شود بلکه متاسفانه ماه گذشته خبری منتشر شد مبنی بر درگذشت یک دانش آموز سیستانی بر اثر تنبیه بدنی معلم.
یکی از معلمانی که تازه به استخدام آموزش و پرورش درآمده بود، دانش آموز خود را به دلیل به همراه نیاوردن کتاب مورد مواخذه قرار داده می دهد، و با گوشه کتاب به سر او ضربه می زند.
گفته می شود پس از این حال عمومی این دانش آموز کلاس سوم راهنمایی رو به وخامت می گذارد، به بیمارستان چابهار و پس از آن به زاهدان منتقل می شود و درنهایت پس از یک هفته بستری شدن در بیمارستان جان خود را از دست می دهد. اینک این معلم در بازداشت به سر می برد اما این مسئله اصل قضیه را تغییر نمی دهد.

                                       

بر اساس آیین‌نامه آموزش و پرورش هرگونه تنبیه بدنی، اهانت و تعیین تکالیف درسی به منظور تنبیه دانش‌آموزان، ممنوع اعلام شده است. در فصل پنجم و ششم این آیین‌نامه که مسایل انضباطی و تشویقی را مطرح می‌کند، طی مواد ۶۸ تا ۸۵ به مساله تنبیه پرداخته شده و در ماده ۷۶ درباره ممنوعیت تنبیه بدنی، خصوصا در دوران دبستان به شدت تذکر داده شده است.

لینک های زیر هم به طور جالبی به این مسآله پرداختن

لینک اول    لینک دوم        فیلم مجبور کردن 2 دانش آموز به سیلی زدن هم،در یوتیوب

                                 

چند تا صحنه ی تنبیه دانش آموزان رو هم از سایت آپارات براتون گذاشتم...

لینک 1

لینک 2

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

                  سخت آشفته و غمگین بودم …
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را …
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند …

خط کشی آوردم،
در هوا چرخاندم!
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم ...
سومی می لرزید ...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود ...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید ...
"پاک تنبل شده ای بچه بد"
"به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
"ما نوشتیم آقا"

بازکن دستت را ...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله ی سختی کرد ...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد ...
همچنان می گریید ...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ...

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن !

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید ...

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش و یکی مرد دگر
سوی من می آیند ...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا ...

چشمم افتاد به چشم کودک ...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر …

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار از خود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام …
او به من یاد بداد درس زیبایی را ...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من عصبانی باشم
با محبت شاید، گرهی بگشایم
با خشونت هــرگــز ...
هــرگــز.

EXbloglor.comEX<-m->http://kucheye-rendan.blogfa.com/post-84.aspx<-mm->سالگرد تصویب قانون "ممنوعيت‌ کتک‌ زدن‌ دانش‌ آموزان‌ مدارس‌ در ايران‌"<-mmm->
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 63
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 87
  • باردید دیروز : 27
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 205
  • بازدید ماه : 809
  • بازدید سال : 4,693
  • بازدید کلی : 104,907